از نصفه شب... |
Saturday, June 29, 2002
●
........................................................................................Saturday/Sunday, June 29/30.
Kerry's Observation: The length of the thank-you note is directly proportional to the length of the delay in writing it. راستی با عرض معذرت اين قسمت هم تا يه هفته تعطيل ه. □ نوشته شده در ساعت 1:45 PM توسط Alireza Friday, June 28, 2002
● من به اميد خدا دارم می رم مسافرت. احتمالاً خيلی نخواهم تونست اين جا رو برای يه هفته update کنم. ولی دوشنبه ی آينده برمی گردم.
□ نوشته شده در ساعت 4:39 PM توسط Alireza
●
........................................................................................Friday, June 28.
Reinhardt's Guide to Art: Sculpture is what you bumb into when you back up to look at a painting. □ نوشته شده در ساعت 11:01 AM توسط Alireza Thursday, June 27, 2002
● Thursday, June 27.
........................................................................................Law of Office Murphology: Postage stamps that don't stick to letters will stick to other things. □ نوشته شده در ساعت 10:40 AM توسط Alireza Wednesday, June 26, 2002
● به اين خبر از CNN توجه کنيد:
فکر می کنيد واکنش حکومت چی بوده؟
اعلام می کنم که حکم خوشايند نظر من نيست و احتمالاً به زودی در دادگاه های تجديد نظر ترتيب اش داده می شه، منتها به انطباق اش با قانون فکر نکنم ايرادی وارد باشه. به نظر می رسه که پاکيزه ترين سيستم قضائی رو بايد جايی پيدا کرد که... مقايسه کنيد با ايران و ترکيه. البته ترکيه رو نمی دونم ولی اون جا که حکومت مدعی اين قضايا ست و خوب البته قضات هم هم نفس با حکومت اند و هم قانون شون. و اما ايران هم که اخيراً از برای بالا بردن کارايی دادگاه ها قاضی و مدعی يکی اند که خدای نکرده بيت المال حروم و هدر نشه.
قسمت خنده دار خبر هم اين که يکی از قضات که موافق حکم صادره نبوده يه لغت ای گفته که حتی CNN هم مجبور شده برای خواننده هاش معنی کنه، اون هم هست:stelliscript □ نوشته شده در ساعت 7:00 PM توسط Alireza
● Wednesday, June 26.
Henry's Mathematical Theory of Socks: 2 socks + 1 dryer = 1 sock □ نوشته شده در ساعت 9:51 AM توسط Alireza
●
□ نوشته شده در ساعت
9:46 AM
توسط Alireza
........................................................................................Tuesday, June 25, 2002
● Scrubsاسم يه شوي تلويزيوني ه كه من از فصل اول ديدم اش و خيلي باهاش حال كردم. محيط يه بيمارستان ه و قصه يه چند تا اينترن جوون. قسمت خوب اش اين كه ظاهرا” NBC مي خواد روش سرمايه گذاري كنه و براي فصل آينده به يه زمان خيلي پربيننده منتقل اش كنه. امشب هم 5 تا اپيزود اش رو پشت سر هم گذاشته. البته تكراري ان. اين قسمت اش با West Side Story تركيب شده بود.
□ نوشته شده در ساعت 10:29 PM توسط Alireza
● Tuesday, June 25.
........................................................................................Lee's Law: It takes less time to do something right than it takes to explain why you did it wrong. □ نوشته شده در ساعت 11:58 AM توسط Alireza Monday, June 24, 2002
● کسانی که دل شون می خواد به زلزله زدگان ايران کمک کنند و مثل من اين ور دنيا گير کردند می تونند يه سر برند به سايت فدراسيون هلال احمر و صليب سرخ جهانی.
□ نوشته شده در ساعت 3:48 PM توسط Alireza
● Monday, June 24.
........................................................................................Whitehead's Theory: Civilization advances by extending the number of important operations that we can perform without thinking about them. □ نوشته شده در ساعت 10:25 AM توسط Alireza Sunday, June 23, 2002
● امروز كم مونده بود deport بشم. هميشه يادتون باشه اگه از CA-94 داريد بر مي گرديد بايد پاسپورت و ويزا تون رو به همراه داشته باشيد،و گرنه ممكن ه سوت تون كنند اون ور مرز و آخر سر از مترو ي تهران سر در بياريد.
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 7:02 PM توسط Alireza Saturday, June 22, 2002
● تو ماشين نشستم و به تنهايي م فكر مي كنم. بعد از ظهر رو به استخر ، فيلم جديد ديزني ، بازي شوت و خوندن يه فصل از صدسال تنهايي تو strarbucks گذروندم. دم در خونه ام و راديو مي گه ده آهنگ پشت سر هم(بدون تبليغ). مي شينم و گوش مي كنم و فكر مي كنم. سر آخري اش بلند مي شم و جمع مي كنم كه برم خونه. از پله ها كه بالا مي رم همسايه هام رو مي بينم. قبلا”يه سلام عليك دو ثانيه اي باهاشون كردم. دعوت ام مي كنند به مهموني شون. شنبه شب تنهايي من ه و باخودم مي گم what the hell! ببخشيد يادم نبود نبايد تو يادداشت هاي شخصي ام انگليسي بنويسم. با خودم مي گم به جهنم. وسايل ام رو مي ذارم تو خونه و برمي گردم و مي رم مهموني. به ام آب جو تعارف مي كنند، مي گم يه سودا رو ترجيح مي دم. يه پانچ ميوه اي به ام نشون مي دند. يه ليوان پرمي كنم و سر مي كشم. توش اسيد ريختند. پهن زمين مي شم و يه شيش ساعت اي تو خلسه اش مي مونم. بعد كه به خودم مي آم متوجه مي شم يا يادم مي آد كه اسيد با يه بار آدم رو معتاد مي كنه. به اولين شماره تلفن مربوط به ترك اعتياد كه پيدا مي كنم زنگ مي زنم. به اندازه ي كافي پول ندارم و ساده تر ه كه دنبال پارتي هاي مختلف بگردم كه خودم رو بسازم تا اين كه ده بيست هزار دلار پول بازپروري بدم.
به خودم مي آم و فكر مي كنم كه اولين باري ه كه تو بيداري كابوس ديدم، تا حالا همه اش رويا بودند. آهنگ آخر آشغال ه. خاموش اش مي كنم و به سمت خونه حركت مي كنم. از پله ها كه بالا مي آم چراغ هاي روشن شون رو مي بينم ولي كسي تو حياط نيست. □ نوشته شده در ساعت 10:11 PM توسط Alireza
● هوم! نمی دونم! خيلی خوش ام نمی اومد بگم:"عجب اژدهايي کشتم! بعد از دو بست متوالی از نور، اون قدر نعشه ام که نمی تونم از جام پا شم برم دست شويي"
□ نوشته شده در ساعت 2:07 PM توسط Alireza
● Minority Report رو ديدم و به خوبی ای که انتظار داشتم نبود. سوتی های فيلم نامه و plot فيلم خيلی اذيت می کردند و با اين که مثل هميشه يک فيلم کاملاجذاب از نظر بصری از زير دست Spielberg در اومده بود ، متاسفانه زير فشار 11 سپتامبر پيام اصلی اش رو که اعتقاد دارم نادرست بودن مفهموم Precrime بود، خيلی رقيق کرده بود.
در عوض يه تيزر از Daredevil ديدم که با اين که می گن به نسبت بقيه يه superhero flick ها فيلم تاريک ای خواهد بود ( با بازی Ben Affleck ) ولی خيلی اساسی بود. تيزر بازسازی Solaris هم بود که فقط اعلام می کرد که فيلم از Soderbergh-Cameron خواهد بود و George Clooney بازی می کنه. من با اين که تا به حال شونصد بار ممکن بوده که فيلم اصلی تارکوفسکی رو ببينم ولی نديدم اش. بايد اين بار ببينم اش تا تصميم بگيرم خوش ام می آد دوباره بسازند اش يا نه. راستی تفنگ های آدم های دادستانی کل تو Minority Report رو ببينيد که Supercool بودند :)) ! □ نوشته شده در ساعت 1:03 PM توسط Alireza
● Saturday/Sunday, June 22/23.
Becker's Backyard Birdwatching Axiom: By the time you retrieve the binoculars from their location, the unusual bird will have flown away. □ نوشته شده در ساعت 12:06 PM توسط Alireza
● يکی از دفعه هايي که خجالت کشيدم تو سينما بود. اول فيلم يه زوج مسن اومدند سر رديف من نشستند. فقط يه ايراد داشت اون هم اين که خانوم ه بی اغراق 5 دقيقه طول داد تا صندلی رو در 4 سانتی متری پيدا کنه. فيلم که تموم شد من با سرعت بايد می رفتم استراحت گاه. وقتی بلند شدم و يه هو نگاه کردم به بغل دست ام و ياد شروع فيلم افتادم بی اختيار گفتم: Oh Shit! بيچاره ها عجله ی من رو که ديدند، کلی سعی کردند که زود باشند. منتها من که داشتم از خجالت رفتار خودم آب می شدم، سر ام رو انداختم پايين تا ته رديف رفتم که ديگه باهاشون طرف نشم. از بد شانسی تو استراحت گاه هم مجبور شدم با آقا هه تو صف وايسم.از ماجرای جنيفر لوپز به اين ور اون قدر خجالت نکشيده بودم از خودم.
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 12:03 PM توسط Alireza Friday, June 21, 2002
● Talk about toasted! بعد از دو دوز متوالی از El Farol اون قدر high ام که نمی تونم پا شم برم دست شويي.
□ نوشته شده در ساعت 4:22 PM توسط Alireza
● Love of my Life --- Carlos Santana featuring Dave Matthews
El Farol رو هم گوش کنيد که بی نظير ه! □ نوشته شده در ساعت 3:20 PM توسط Alireza
● Friday, June 21.
........................................................................................Breznikar's Interest Principle: Almost everything is more popular than it used to be. □ نوشته شده در ساعت 9:59 AM توسط Alireza Thursday, June 20, 2002
● يه چيز جالب پيدا کردم.ليست پرفروش ترين فيلم ها که برای تورم هم تنظيم شدند.
□ نوشته شده در ساعت 3:03 PM توسط Alireza
● Thursday, June 20.
........................................................................................Krouscup's Law of Supply: If you don't need it and don't want it, there is always plenty of it. □ نوشته شده در ساعت 9:32 AM توسط Alireza Wednesday, June 19, 2002
● Wednesday, June 19.
........................................................................................The Grocery Bag Law: The candy bar you planned to eat on the way home from the market is hidden at the bottom of the grocery bag. □ نوشته شده در ساعت 9:52 AM توسط Alireza Tuesday, June 18, 2002
● می دونم خيلی خواننده ندارم، ولی اگه از بين خواننده های معدود ام کسی پيدا می شه که آهنگ Spain از آلبوم Together گروه Jane رو تو فرمت mp3 يا از اون بهتر فرمت AudioCD داره خيلی ممنون می شم باهام يه تماس بگيره. به خدا انصاف نيست من واسه اين يه آهنگ بيست دلار پول بفرستم به يه آدم ناشناس که CD اش رو ادعا می کنه از آلمان وارد کرده.بقيه آلبوم رو خوب دارم. اين آهنگ رو هم دارم ولی مثل اين که از روی صفحه ضبط شده باشه هی پرش داره.می خوام يه AudioCD درست کنم، دل ام نمی آد بهترين آهنگ رو با اين کيفيت داشته باشم. چاکرم.
□ نوشته شده در ساعت 12:30 PM توسط Alireza
● Tuesday, June 18.
........................................................................................Anders's Negative Principle of Computers: Making a backup disk ensures that you will never use it. □ نوشته شده در ساعت 9:43 AM توسط Alireza Monday, June 17, 2002
● امروز نشسته بودم تو Price Center و داشتم زير آفتاب گرم شيرقهوه ی سرد مزمزه می کردم که يه پسر بچه ی کوچولو با مامان اش اومدند رد شدند و من رو باخودشون بردند به هزار سال پيش. دليل اش اين بود که پسر ه يه تی-شرت آستين کوتاه و يه شلوار کوتاه تن اش بود. ياد عزيز ترين لباس بچه گی هام افتادم. يه تی-شرت آستين کوتاه که پشت اش سورمه ای و جلوش سفيد با يه صورت خندان زرد شبيه smiley های ياهو بود و يه شلوار کوتاه آبی آسمانی. نمی دونم چرا اون قدر به ام مزه دادند. شايد چون تنها من و مامان ام بوديم. شايد چون اصلا آمادگی اش رو نداشتم و يه جوری اتفاقی بود. شايد چون فکر می کردم که خودم انتخاب شون کردم. شايد چون مال موقع ای بود که می خواستم برم آمادگی و بايد اون روپوش های خاکستری رنگ احمقانه رو می پوشيدم. شايد چون فکر می کردم خيلی به همديگه و به خودم می آن. هر چی بود که خيلی به ام چسبيد. تا مدت ها دست از سرشون بر نمی داشتم. حالا که به خودم نگاه می کنم می بينم که يه تی-شرت آستين کوتاه و يه شلوار کوتاه تن ام ه. منتها اين کجا و اون کجا.
□ نوشته شده در ساعت 6:58 PM توسط Alireza
● ديروز اولين DVD م رو خريدم. درست تر بخوام صحبت کنم دومين DVD ای ه که صاحب می شم، ولی اولی قبول نيست چون به عنوان يه چيز دل خوش کنک رو يه CD می دادند و چيز زياد به درد بخور ای هم روش نبود. اما اين يکی کنسرت In the Flesh راجر واترز ه. هنوز فرصت نشده کامل ببينم ولی تا حالاش بد نبود. گفتم برای کسانی که دل شون می خواسته برند دوبی و نتونستند چيز خوبی ه. نمی دونم VHS اش هم هست يا نه ولی بعيد نيست که نباشه، چون به جهت احترام زياد اين موجودات به کيفيت حتی CD ش هم عادی نيست بلکه Super Audio CD يا SACD ه که نمی دونم آيا اصلا با دستگاه های عادی می شه پخش اش کرد يا نه. البته بعيد ه که نشه ولی خوب آدم رو تحريک می کنه که بشينه ببينه فرق اش چی ه.
اما جدی اين جور آهنگ ها رو اگه آدم با کيفيت خوب گوش نده نصف اش رو از دست می ده، چون بيشتر اوقات در تمام دامنه ی شدت شنوايی آدم يه صدايی داره می آد. من که تا حالا به آهنگ تو سيستم های surrond گوش ندادم ولی بعيد نيست که حتی اون جوری هم آدم چيز جديد تر بشنوه. □ نوشته شده در ساعت 5:37 PM توسط Alireza
● Monday, June 17.
........................................................................................Beckett's Law of Legitimate Theater: People with coughs always have theater tickets. □ نوشته شده در ساعت 11:42 AM توسط Alireza Sunday, June 16, 2002
● Saturday/Sunday, June 15/16.
Wise Child's Axiom: When dad says no, ask grandpa. □ نوشته شده در ساعت 6:31 PM توسط Alireza
●
........................................................................................مي دونستم اين كار رو مي كنم. رفتم يه نسخه از صدسال تنهايي رو خريدم. شاهكاري كه انصافا“ مشابه نداره.ديشب يه موسيقي محترمانه گذاشتم و دراز كشيدم و بازش كردم. خواب ام برد ولي امروز صبح وسط اش رو باز كردم و دوصفحه خوندم و يه جورايي نفس ام به شماره افتاد. ياد اون شب آخري افتادم كه از اول شب تا 3 صبح كتاب از دست ام نيفتاد. فكر مي كنم يك سوم آخر كتاب بود، از مرگ اورسولا.انگار از اون نقطه به بعد سرعت كتاب همين جور بيشتر مي شه، جوري كه آخرهاش احساس مي كردم از كلك چال دارم به دو پايين مي آم(وقت گرفتم تا جمشيديه يه ربع ه :) ) .اصلا”همچين چيزي سابقه نداشت. اون موقع كاملا”كودك بودم و اگه تو كنسرت راك هم بودم شاهكار مي زدم نصفه شب خواب ام مي برد.نه مثل الان كه گاهي تازه از نصفه شب به فكر خلوت كردن با خودم مي افتم.خلاصه فرداش تا بعد از ظهر يه چيزي تو مايه هاي خواب و بيداري ول مي گشتم تا نيما رو پيدا كنم و كتاب اش رو به اش پس بدم. راستي مي دونيد ماركز مي گه تو گزارش يك آدم ربايي بيشترين و تو صدسال تنهايي كمترين استفاده رو از تخيل اش كرده؟؟ □ نوشته شده در ساعت 10:40 AM توسط Alireza Friday, June 14, 2002
● چند جور تنهايي تو دنيا پيدامی شه؟ از من اگه بپرسيد می گم به تعداد لحظه های زندگی ام.
نمی دونم بيشتر بنويسم يا نه. نمی دونم اگه چند وقت ديگه اين ها رو بخونم حرف خودم رو می فهمم يا نه. شايد به دليل همين تنهايی طولانی که شايد صدساله بشه دارم خودم رو آماده می کنم. مثل يه عطش می مونه که هيچ شرابی خاموش اش نمی کنه و به همين دليل مشتاق تر می شی که زودتر فرو بنشونی اش. هر توشيدنی ای رو که امتحان می کنی نتيجه همونه.پس تصميم می گيری -از روی ترس شايد- که از مايعات پرهيزکنی. اشتياق ات سر جاش ه. □ نوشته شده در ساعت 6:45 PM توسط Alireza
● Friday, June 14.
........................................................................................Conroy's Bureaucratic Constant: A new procedure explained in two pages leads to a clarification and application statement that takes five. □ نوشته شده در ساعت 10:22 AM توسط Alireza Thursday, June 13, 2002
● بی خوابی. خماری، هر چی که می خواهيد اسم اش رو بذاريد. عجيب نيست که بيشتر آثار خلاقانه ی تاريخ رو شيره ای ها به وجود آوردند. خسته نيستم ولی کم خوابی شب های گذشته نمی ذاره کاری بکنم. بلند می شم و می رم يه قهوه می گيرم. اين دفه شکر نمی ريزم حالا به دليل اضافه وزن مضمن می خواد باشه يا ترس از کلا خوابيدن. به انداره ی هميشه تلخ نيست يا من نمی فهمم، به اندازه ی هميشه داغ نيست. می آرم اش بيرون می شينم نگاه می کنم، اين چی ه که در ارتعاش سطح سيال باز و بسته می شه؟
نيم ثانيه هم طول نمی کشه تا می فهمم که درخت کاج بالای سر ام ه. هزار بار ديدم اش، دو هزار بار تو همين فنجون کاغذی. آروم می شم. عحب نيم ثانيه ای بود. □ نوشته شده در ساعت 5:06 PM توسط Alireza
● Thursday, June 13.
Anders's Negative Principle of Computers: The program never crashes at the beginning of a job. □ نوشته شده در ساعت 11:04 AM توسط Alireza
●
........................................................................................دو تا داستان عاشقانه ي باوركردني، يك سري اتفاقات طبيعي در مصر و ايتاليا، دو تا كانادايي، دو تا انگليسي، يك هندي و يك مجاري روي هم مي شند يه فيلم بي نظير به اسم "The English Patient" □ نوشته شده در ساعت 1:51 AM توسط Alireza Wednesday, June 12, 2002
● Wednesday, June 12.
........................................................................................Law of Tools: If you need it here, it's somewhere over there. □ نوشته شده در ساعت 10:50 AM توسط Alireza Tuesday, June 11, 2002
● پوستر های ديروز رو اگه حال کرديد و می خواهيد بدونيد چي اند، يه سری به اين جا بزنيد.
□ نوشته شده در ساعت 1:17 PM توسط Alireza
● Tuesday, June 11.
........................................................................................Dorothy's Law of Auto Repair: A car never makes a troublesome noise in front of the mechanic. □ نوشته شده در ساعت 12:37 PM توسط Alireza Monday, June 10, 2002
● Monday, June 10.
Langsam's Laws: 1. Everything depends. 2. Nothing is always. 3. Everything is sometimes. □ نوشته شده در ساعت 8:46 AM توسط Alireza
● Saturday/ Sunday, June 8/9.
........................................................................................Theory of Big Business: In introducing a series of new models to a product line, the one that receives the least attention within the company will be the one that proves most popular with the consumer. □ نوشته شده در ساعت 8:45 AM توسط Alireza Friday, June 07, 2002
● يه اعلاميه راجع به يه درسی که قرار ه سال ديگه ارائه بشه برام اومده. اسم درس هست Neurocomputing و استادش هم يه موجود معروفی ه ( در اين رشته ) به اسم Robert Hecht Nielsen (نکته: امکان داره که غلط نوشته باشم حوصله هم ندارم برم نگاه کنم. لطفا گير نديد. چند وقت پيش تو يه email کاملا جدی sole رو غلط نوشتم. البته گيرنده ها همه فارسی زبان بودند ولی به دلايل ای احمقانه انگليسی نوشتم. يه موجود داريم که فوری بعدش وظيفه ی اخلاقی خودش ديده بود که به همراه smiley های مربوطه اين مهم رو ياد آوری کنه. خيلی کارش درسته نه؟(وای اگه ننويسم حناق می گيرم چند روز بعدش يکی فرستاد که يه اشتباه فاحش و نه در ديکته بلکه در معنی کرده بود. حتی الان رفتم وبستر آنلاين رو نگاه کردم که مطمئن شم--واقعا يه ايرادی دارم ها. بگو می رفتی اسم اون بابا رو نگاه می کردی شر رو می کندی، ولی نه حناق رو چی کار می کردم؟؟؟))خلاصه جزو يکی از ملزومات اين درس که درباره ی محاسبه روی شبکه های عصبی ه، اشتراک مجله ی Economist ه.همين!
□ نوشته شده در ساعت 6:27 PM توسط Alireza
● JIMMY EAT WORLD LYRICS
"The Middle" Hey, don't write yourself off yet It's only in your head you feel left out or looked down on. Just try your best, try everything you can. And don't you worry what they tell themselves when you're away. It just takes some time, little girl you're in the middle, it'll up the ride. Everything (everything) will be just fine, everything (everything) will be allright (alright). Hey, you know they're all the same. You know you're doing better on your own, so don't buy in. Live right now. Yeah, just be yourself. It doesn't matter if it's good enough for someone else. It just takes some time, little girl you're in the middle of the ride. Everything (everything) will be just fine, everything (everything) will be allright (alright). It just takes some time, little girl you're in the middle of the ride. Everything (everything) will be just fine, everything (everything) will be allright (alright). Hey, don't write yourself off yet. It's only in your head you feel left out or looked down on. Just do your best, do everything you can. And don't you worry what the bitter hearts are gonna say. It just takes some time, little girl you're in the middle of the ride. Everything (everything) will be just fine, everything (everything) will be allright (alright). It just takes some time, little girl you're in the middle of the ride. Everything (everything) will be just fine, everything (everything) will be allright (alright). □ نوشته شده در ساعت 6:10 PM توسط Alireza
● Friday, June 7.
........................................................................................Belinda's Law: The chance of a computer crashing is directly proportional to the importance of the document being worked on. □ نوشته شده در ساعت 10:14 AM توسط Alireza Thursday, June 06, 2002
● Thursday, June 6.
........................................................................................In a town where one lawyer can't survive, two lawyers will thrive. □ نوشته شده در ساعت 11:17 AM توسط Alireza Wednesday, June 05, 2002
● من رفتم LA و برگشتم. يعنی ديروز همين جا خداحافظی کردم منتها بلاگر تحويل مون نگرفت. اما چه قدر اتوبان هاش شلوغ اند ديوانه شدم.
□ نوشته شده در ساعت 10:06 AM توسط Alireza
● Wednesday, June 5.
........................................................................................Law of Contract Negotiations: Each unacceptable offer has an equal and opposite unreasonable demand. □ نوشته شده در ساعت 10:04 AM توسط Alireza Tuesday, June 04, 2002
● Tuesday, June 4.
........................................................................................Drew's Law of Highway Biology: The first bug to hit a clean windshield lands directly in front of your eyes. □ نوشته شده در ساعت 11:21 AM توسط Alireza Monday, June 03, 2002
● Monday, June 3.
........................................................................................Clacker's Elevation Observation: The elevator never comes on the first press of the call button. The more people who press the call button, the longer the elevator is delayed. □ نوشته شده در ساعت 11:32 AM توسط Alireza Saturday, June 01, 2002
● Saturday/ Sunday, June 1/2.
........................................................................................Murphy's Principle of Research: Enough poll-taking, demographic analysis, and focus group research will tend to prove any theory. □ نوشته شده در ساعت 11:05 AM توسط Alireza
|