از نصفه شب...


Friday, May 31, 2002

● Friday, May 31.
Diamond's Law for Prosecutors:
Mistrials occur only when you are winning your case.


........................................................................................

Thursday, May 30, 2002

● يه انجمن متخصصين ايرانی تو ولايت ما هست که چيز نسبتا آبرومند ای ه. از اون جا ای هم که برای دانش جو ها عضويت اش مجانی ما هم رفتيم. هر ماه يه جلسه دارند و معمولا هم ماه ای يه برنامه ی خوب پياده روی که البته من تا حالا نرفتم. ديشب جلسه بود و چون يه نفر از JPL (Jet Proplsion Labs وابسته به ناسا و در Caltech ) قبل از سخن رانی اصلی کلی ملت اومده بودند حرف ديگه می زدند. يکی اش که جالب بود گزارش پيشرفت کار خانه ی ايران در Balboa Park بود که يه قسمت کوچيک اش مربوط به خانه ی ملل می شه. وقتی يارو داشت توضيح می داد تاکيد می کرد که به هيچ وجه نمی خواستند که نشانه ای از اسلام تو طراحی اش باشه. آخرش اين شده بود که يه چيزهايي از معماری تخت جمشيد (سرستون های اسب) و يه قسمت ای به اسم گوشه ی خيام که توش شراب سرو خواهد شد. خيلی خنده دار ه که کسی سنگ ايران رو به سينه بزنه و بخواد تو يه مجموعه ای که نماد هر ملت ای رو سعی می کنند اون جا بذارند قسمت ايران رو طراحی کنه، و تصميم بگيره که 1400 سال آخر تاريخ رو قيچی کنه و فقط ازش شراب رو نگه داره. حرف ای که می زد اين بود که نمی خواهيم اگه کسی می آد ببينه نگه من مشابه اين ها رو مثلا تو خانه ی فلان کشور عربی ديدم. مشکل اين ه که اگه کسی بياد خانه ای که اين آقا دوست داره رو ببينه و بعد بياد ايران احتمالا خيلی باورش نمی شه که درست اومده. کاری ندارم که خوش اش می آد يا نه. ولی همچين کاری چه فرق ای داره با قيچی کردن دکتر مصدق از کتاب های تاريخ؟
از اون طرف سخن رانی اصلی خيلی باحال بود. سخن ران يکی از مدير های پروژه ی TPF بود که هدف اش پيدا کردن سياره های مشابه زمين و احتمالا حيات رو شون ه. بيشتر از همين موضوع می گفت ولی آخر من احساس می کردم هدف اش از سخن رانی اش اين بود ه که بگه هر چی بيشتر به آسمان ها و کيهان و يا سلول ها و ژن ها نگاه می کنه بيشتر مطمئن می شه که آفريننده ای دست اش در کار ه. فکر نمی کنم خيلی به مذاق بعضی از شنونده هاش خوش اومده بود.


● Thursday, May 30.
Green's Rule:
What the large print giveth, the small print taketh away.


........................................................................................

Wednesday, May 29, 2002

● Wednesday, May 29.
Tussman's Law:
Nothing is as inevitable as a mistake for which its time has come.


........................................................................................

Tuesday, May 28, 2002

● Tuesday, May 28.
Zymurgy's Law of Volunteer Labor:
People are alwasy available for work in the past tense.


........................................................................................

Monday, May 27, 2002

● Monday, May 27.
Kendall's Theory of Automobile Travel:
The probability of getting lost rises at an exponential rate to the number of shortcuts taken.


● Saturday/Sunday, May 25/26.
Murphy's Time-Action Quandary:
You never know how soon is too late.


........................................................................................

Friday, May 24, 2002

● Friday, May 24.
Anders's Negative Principle of Computers:
Data you don't need is never lost.


........................................................................................

Thursday, May 23, 2002

● Thursday, May 23.
Leahy's Law:
If a thing is done wrong often enough, it appears right.


........................................................................................

Wednesday, May 22, 2002

● امروز صبح اين هم اتاقی ام تو مدرسه نشسته بود و در حالی که هدفون به گوش اش بود به خيال خودش با آهنگ Overprotected زمزمه می کرد. ولی فکر کنم وقتی آدم صدای خودش رو از بيرون نمی شنوه فرکانس های پايين خيلی ضعيف تر می شند تا فرکانس های بالا. نتيجه اين که من تو روياهای بيداری ام می ديدم Britney Spears با صدای Rob Zombie داره می گه: Say hello, to the girl, that I am.
مشابه اين موضوع دقيقا برعکس هم پيش اومده بود. البته مال من به اين ضايع ای نبود چون حداقل من داشتم قسمت هايي که Ja Rule از آهنگ Rainy Days می خونه زمزمه می کردم. اين بابا خودش آخر صدا کلفت ه. ولی جوری شده بود که اين رفيق من تا مدت ها فکر می کرد آهنگ متال دارم گوش می کنم، تا اين که خودش از راديو شنيده بود وکلی خنديديم.


● اولين دفعه ای که تو وب لاگ يه نفر رو بی شوخی استاد فلانی اسم گذاشته بودند کلی تعجب کردم.بعد ديدم نه. مث که خيلی ها با استادان حال می کنند. مگر در حالت های خيلی خاص به نظر ام نمی اومد که يه استاد اين جا کار استادانه ای برای انجام دادن داشته باشه و اگر نداره ديگه هندونه هم نداره. کمی گذشت و يه روز خواستم آرشيو هودر رو ورق بزنم. ديدم همون اوايل نوشته که يکی از استادان به اش نامه داده که چون ما ها اول وب لاگ نوشتيم بايد اسم مون رو بذاريم وب لاگ صاحاب. ديگه شست ام خبر دار شد.بود تا امروز نامه ی يکی از استادان به ديگری رو خوندم. جدی سرحال اومدم از اين که چه قدربرداشت اوليه و کاملا غريزی من با چيزی که الان دارم بعد از مدت قابل قبول می بينم همخونی داره.


● Wednesday, May 22.
Imbesi's Law of the Conservation of Filth:
For something to become clean, something else must become dirty.


........................................................................................

Tuesday, May 21, 2002

اين سايت کلی اطلاعات راجع به مواد مخدر داره. اگه تا حال همه اش فکر می کرديد که چه جوری از نگاه افراد می شه فهميد معتاد هستند يا نه، بريد يه سر بزنيد.


● Tuesday, May 21.
Law of Cuisine for Dogs:
The two-day-old spots of gravy caked onto the kitchen floor are preferable to the fresh food in the dog dish.


........................................................................................

Monday, May 20, 2002

● Monday, May 20.
Royster's Refinement of Murphy's Law:
When things go wrong somewher, they are apt to go wrong everywhere.


........................................................................................

Sunday, May 19, 2002

● شقيقه ی راست، يک عدد.

سر برآورده يک دو موی سپيد
يک دو روز دگر شود بسيار
گر جوانی چنين رود که رود
بو که پيری نبيند ام رخسار


........................................................................................

Saturday, May 18, 2002

● Saturday/Sunday, May 18/19.
The 50-50-90 Rule:
Anytime you have a 50-50 chance of getting something right, there's a 90 percent probability you'll get it wrong.


........................................................................................

Friday, May 17, 2002

از مجموعه ی SONNETES OF DARK LOVE اثر Federico Garcia Lorca :

زخم های عشق

اين نور، اين آتش،
که اين منظره ی خاکستری را که محاصره ام کرده،
پاره می کند و می خورد،
اين دردکه حاصل يک ايده است،
اين عذاب آسمان، زمين، ساعت،

اين عزاداری خون
که يک چنگ بی ضربان را، يک مشعل برافروخته را،
می آرايد،
اين بار دريا که برمن قدم می کوبد،
اين عقرب که در سينه ام لانه دارد

همه يک تاج عشق اند، بستريک مجروح،
که در آن بی خواب، رويای حضور تو را
در ميان بقايای سينه ی فروريخته ام
می بينم.

و با آن که قله ی تشخيص را می جويم،
قلب تو دره ی فراخی را
با بوته های خرزهره(؟)و خواهش عقل تلخ
آن پايين به من می دهد.



● Star Wars رو همون چاهارشنبه نصفه شب با برابچ زد به سرمون بريم ببينيم. اکشن فيلم خوب بود، ولی متاسفانه چون جورج لوکاس اصلا حالی اش نيست که شخصيت يعنی چی داستان کوبنده ای که می تونست درباره ی سقوط آناکين به طرف تاريک تعريف کنه کاملا هدر رفته بود. قشنگ هر جا قرار بود شخصيت پردازی بشه آدم خميازه اش می اومد. ولی همه اش به صحنه ی بی نظير شمشير بازی يودا می ارزيد.سينما داشت منفجر می شد.


● Friday, May 17.
Rector's Law of E-Mail:
Typos are not noticed until after the "Send" button has been hit.


........................................................................................

Thursday, May 16, 2002

● Thursday, May 16.
Rapoport's Rule of the Roller Skate Key:
Certain items that are crucial to a given activity will show up with uncommon regularity until the day when the activity is planned. At this point, the item in question will disappear from the face of the earth.


........................................................................................

Wednesday, May 15, 2002

از مجموعه ی SUITES اثر Federico Garcia Lorca :

بازگشت

من باز می آيم.
برای بال های ام.

های! بگذاريد که بازآيم!
می خواهم جايی بميرم
که سپيده دم است!

می خواهم جايی بميرم
که ديروز است!

من باز می آيم
برای بال های ام.

های! بگذاريد که بازگردم!

می خواهم جايي بميرم
که سرچشمه است.

می خواهم
دور از نگاه دريا
بميرم.


● Star Wars, Episode II, Attack of the Clones امشت اين جا باز می شه. در واقع تاريخ اصلی release اش فردا ست ولی امشب بعد از نيمه شب خيلی از سينما ها سانس گذاشتند. در مجموع بيست و خورده ای سينما تو آمريکای شمالی تجهيزات Digital Projection دارند. يه دونه هم طرف ما هست که 4 تا سانس نصفه شب گذاشته که طبيعتا فقط يکی اش DPL ه که پر هم شده. از 3 تای ديگه هم ديروز که چک کردم فقط يکی خالی داشت. البته امروز يکی ديگه هم خالی شده بود. حتما سالن اش رو عوض کردند. تازه اين فقط يکی ه و حداقل حدس می زنم 10 تا سينما ی ديگه هم تو منطقه ی ما بايد سانس نصفه شب گذاشته باشند.


● Wednesday, May 15.
Sintentos's Law of Consumerism:
A sixty-day warranty guarantees that the product will self-destruct on the sixty-first day.


........................................................................................

Tuesday, May 14, 2002

● ميرايی ارتعاش الکترون چرا بايد يه ميرايی لزج ثابت باشه؟ حل نمی شه ، حال ام خوب نشد. می رم ورزش. يا حق!


● حال ام گرفته و نمی دونم چرا. شايد تقصير ناهار باشه. گربه ماهی. شايد هم خواب آلودگی بعدازظهر بهار. نمی دونم. نشستم به وب لاگ ورق زدن. خورشيد خانوم ديگه نمی خواد بنويسه. از يه طرف نمی دونم کسانی که از مطالب يکی ديگه خوش شون نمی آد چرامی خونند. وحالا هم که خوندن چرا هی گير می دن و فحش سرازير می کنند، که مثلا مرتيکه ی سيبيل کلفت ... مثل اين می مونه که شما اعتقاد داريد يه مجله آشغال ه و بعد هر ماه می ريد می خريدش. از اون طرف نمی فهمم چرا حرفای کسی که اصلا آدم رو نمی شناسه و احتمالا از سر بی کاری به آدم فحش می ده، يا دقيق تر بگم به نوشته هاش فحش می ده، اين قدر بايد آدم رو اذيت کنه. باز هم همون مجله، کسی که مجله رو برای خواننده اش منتشر می کنه و نه برای دل اش، از اين که يه آدم ابله هی بره بخرد اش و بعد هی فحش بده بايد خنده اش بگيره تا به اش سخت بياد. اگه هم برای دل خودش ه که اصلا هيچی. از يه طرف يکی کهير می زنه اگه ننويسه ( و احتمالا خونده نشه) از اون طرف يکی همون کاری که تو بازار گلستان يا پارک جواتيه با دختری که تحويل اش نگرفته می کرده اينجا هم می کنه. به خدا ملت افراط و تفريط که می گن راس می گن. هيچی سر جاش نيست.


● Tuesday, March 14.
Gore's Law of Design Engineering:
The component of any circuit that has the shortest service life will be placed in the least accessible location.


........................................................................................

Monday, May 13, 2002

● Monday, May 13.
Thiessen's Law of Gastronomy:
The hardness of the butter is directly proportional to the softness of the roll.


........................................................................................

Sunday, May 12, 2002

● Saturday/Sunday, May 11/12.
Leslie's Child-Rearing Observation:
A child will throw up in any room except the bathroom.


........................................................................................

Saturday, May 11, 2002

از سايت ديويد فينچر دات نت:

A sequel to Se7en?
Posted by Jon Mills on April 23, 2002.

Well, if the possibility of Sly Stallone playing a lead role in a Fincher movie didn't give you a heart attack, this probably will.

As reported by Variety, New Line Cinema may be entertaining the idea of a sequel to Fincher's 1995 hit, Se7en. The project would be a restructuring of the Ted Griffin [Ocean's Eleven]and Sean Bailey screenplay, Solace, which New Line scored last year for a reported seven figures. This new incarnation of Se7en would apparently leave Morgan Freeman, as Detective Somerset, tracking a serial killer with psychic abilities.

Now, doesn't that sound like a dandy idea. Actually, making this movie should be considered a deadly sin. Maybe they'll bring it up at the Vatican.




........................................................................................

Friday, May 10, 2002

● Friday, May 10.
Unavoidable Law of Window Cleaning:
The smudge is on the other side.


........................................................................................

Thursday, May 09, 2002

● Thursday, May 9.
The Pay Phone Rule:
Your last coins always get the number almost right.


........................................................................................

Wednesday, May 08, 2002

● امروز همين جوری رفته بودم کتاب فروشی که گذر ام افتاد به بخش شعر. دو تا مجموعه اشعار از لورکا و بورخس پيدا کردم که خيلی خوب بودند. اولا که دو زبانه بودند، هم اسپانيايي و هم انگليسی. خود بورخس ايتاليايی رو از روی يه نسخه ی دوزبانه ی کمدی الهی ياد گرفته بوده. بعدش هم به نظر ام می اومد که انگليسی ها شون رو خيلی واضح تر از ترجمه های خوب فارسی می فهمم، با وجود اين که خيلی از لغت هاشون رو نمی دونستم. خيلی هم به نسبت ارزون بودند. دو سه روز ديگه حراج دارند، می رم می گيرم شون.


● کسانی که از The Matrix خوش شون می اومد اين رو ببيينند. اولين عکس های رسمی The Matrix Reloaded ه که شرکت وارنر داده بيرون. به نظر باحال می آن. خدا کنه فيلم ها(هر دو تا شون) حد اقل قابل مقايسه با فيلم اول باشند.


● Wednesday, May 8.
Henderson's Law of Scholarship:
Research is reading two books that have never been read to write a third that will never be read.


........................................................................................

Tuesday, May 07, 2002

● از وب لاگ پرشيامون:

ديدمش. باز منو ديد خنديد. يعني لبخند زد. قبلاً هم لبخند مي‌زد ولي مث حالا واسم مهم نبود. واااي... از دست رفتم!
سئوال: چطور مي‌شه آدم از يكي دلگير باشه ولي تا لبخندشو مي‌بينه يادش بره اصلاً دلگير بودن يعني چي؟
الف: آدم اختلال حواس دارد.
ب: آدم لبخند نديده است.
ج: كي گفته آدم است؟
د: آدم قـاشق است. (يه غلط، نوزده!)


دم اش گرم! كمي تا قسمتي له شدم :)


● امروز دو تا دختر بچه ي 10-12 ساله اومده بودند از صاب خونه ي وكيل ام سوال راجع به قانون مي كردند. از اين كه به شون جدي جواب داد (و البته حواله شون كرد به پدرومادر شون و پليس--بي مايه فطير ه)اون قدر شاخ در نياوردم كه از نفس اومدن شون.


● Tuesday, May 7.
Law of Personal Expertise:
Just when you get really good at something, they don't need you to do it any more.


........................................................................................

Monday, May 06, 2002

● Monday, May 6.
Kirkland's Law:
The usefulness of any meeting is inversely proportional to the attendance.


........................................................................................

Sunday, May 05, 2002

● ببينيد ماهيت و عمل کرد يک دادگاه نسبتا عالی در آمريکا چه قدر ريزبينانه است. مقايسه کنيد با نوعارض هايی که هر از چند گاهی اراده می کنندبا کلاشينکف مربوطه خيابون رو سد کنند:
On the Court of Appeals, Judge Rosenblatt has often joined in opinions favoring prosecutors. In December, he voted with the majority in a 4-to-3 decision that approved police officers' stops of drivers, ostensibly for traffic infractions, when their real motivation was to investigate some other crime.
اصل مقاله رو که راجع با دادگاه عالی ايالت نيويورک و مجازات اعدام ه می تونيد در اين جا پيدا کنيد. البته بايد عضو بشيدکه سخت نيست. راستی NY Times روزنامه ی بی پدر و مادر ای ه. زياد به اش توجه و اعتماد، علی الخصوص در امور دنيا نکنيد.


● Saturday/ Sunday, May 4/5.
The Consolidation Fallacy:
If a thing cannot be fitted into something smaller than itsefl, somebody will try to do it.


........................................................................................

Friday, May 03, 2002

● مدت زيادی از دنيا بی خبر ام. صبح بيدار می شم، گاهی دوش می گيرم گاهی نه، سوار ماشين می شم کلی با رانندگی حال می کنم، می آم نزديک دانشگاه پارک می کنم، با دوچرخه می آم تا دفتر ام.کار. ناهار گاهی تنها گاهی با بچه ها، صحبت از درس يا تفريح. دوباره کار تا ساعت حدودهای 7، يه فيلم پيدا می کنم، بر می گردم خونه، فيلم و می بينم و بعد خواب.
روز مره گی يا روز مرگی؟


● يه نگاه ای به اين جدول مختصر و مفيد از برنامه ی هسته ای ايران بندازيد. جالب ه.


● Friday, May 3.
Bureaucratic Rule:
Any government project will take twice as long as planned, cost twice as much, and produce only half of what is wanted.


........................................................................................

Thursday, May 02, 2002

● Thursday, May 2.
Castleton's Comment:
To err is human; to blame it on someone else is politics.


........................................................................................

Wednesday, May 01, 2002

● Wednesday, May 1.
Law of Infernal Dynamics:
An object at rest will be in the wrong place.


● يه بابايی هست که من تا حالا نديدم اش. حالا هم که فکر می کنم حتی الان اسم اش هم يادم نمی آد. از چند وقت پيش يه mailing list درست کرده و به همه ی کسانی که اين ور می شناسه هر از گاهی email می زنه. البته من ليست رو نمی بينم ولی وقتی می بينم آدرس دريافت email يکی ديگه است و توش هيچ چيز شخصی ای ننوشته (حتی اسم و سلام عليک شخصی) حالی ام می شه.حالا اگه من خيلی آدم جنتلمن و با سعه ی صدری بودم، می نشستم جواب اش رو هر دفعه می نوشتم. اما به خدا زور داره. باز اگه دوست نزديک ام بود حتما اين کار رو می کردم ولی فرض کنيد اين بابا بياد بنويسه: البته می دونم که احتمالا شما خودتون هم نمی دونيد ولی اگه بتونيد برام از يه وکيل مهاجرت بپرسيد خيلی خوب می شه.


........................................................................................