از نصفه شب...


Tuesday, April 30, 2002

● Tuesday, April 30.
Basic Baggage Principle:
No matter which carousel you stand by, your baggage will come in on another one.


........................................................................................

Monday, April 29, 2002

● خيلی وقت بود که فرصت نمی کردم وب لاگ های ديگران رو ورق بزنم. امروز بعد از چندی وب لاگ پينک فلويديش رو باز کردم و به اين مطلب برخوردم (می خواستم بنويسم قصه) قسمت پنج ام اش رو که می خوندم حال ام خراب شد. تا به حال از خوندن يه تصوير اين قدر درد نکشيده بودم و احساس خلا نکرده بودم. با کل مضمون کاری ندارم ولی خشونت و سرعت متن واقعا روم تاثير گذاشت.


Toxicity (System of a Down)


Conversion, software version 7.0,
Looking at life through the eyes of a tire hub,
Eating seeds as a past time activity,
The toxicity of our city, of our city,

New, what do you own the world?
How do you own disorder, disorder,
Now, somewhere between the sacred silence,
Sacred silence and sleep,
Somewhere, between the sacred silence and sleep,
Disorder, disorder, disorder.

More wood for their fires, loud neighbors,
Flashlight reveries caught in the headlights of a truck,
Eating seeds as a past time activity,
The toxicity of our city, of our city,

New, what do you own the world?
How do you own disorder, disorder,
Now, somewhere between the sacred silence,
Sacred silence and sleep,
Somewhere, between the sacred silence and sleep,
Disorder, disorder, disorder.

New, what do you own the world?
How do you own disorder, disorder,
Now, somewhere between the sacred silence,
Sacred silence and sleep,
Somewhere, between the sacred silence and sleep,
Disorder, disorder, disorder.

When I became the sun,
I shone life into the man's hearts,
When I became the sun,
I shone life into the man's hearts.




● Monday, April 29.
The Fame and Fortune Axiom:
Competence is not a prerquisite for success.


● Saturday/ Sunday, April 27/28.
Carl's Rule of Auto Insurance:
No matter how many good-driver discounts are added, the new premium is as high as the last one.


........................................................................................

Saturday, April 27, 2002

● فرض بفرماييد آدم از مشاهده ي Amadeus, Director's Cut بر روي صفحه ي نقره اي پس از غريب يك ساعت تو downtown دنبال پاركينگ گشتن برگرده و تلويزيون Armageddon رو گذاشته باشه. راستي صحنه ي معرفي شون خيلي باحاله: سياه ها لطفا” بياييد ببينيد، redneck ها لطفا” بياييد ببينيد،‌خانوم باز ها لطفا”، روس ها لطفا” ....


● ديشب يكي از احمقانه ترين كار هايي رو كه مي تونستيم كرديم. يعني در واقع دو تا. شماره ي يك: بسيج دانشجويي دانشگاه مون(Christian Fellowship, قراره ما رو به راه راست هدايت كنند) پيشنهاد كردند كه باهاشون بريم تماشاي Rodeo، همين مسابقه اي كه اسب ها رو وادار به جفتك زدن مي كنند و گوساله ها رو بايد طناب پيچي كنند. خوب تا اين جا ش خيلي بد نيست،‌هر چند كه واقعا”‌مسابقه ي ابلهانه اي ه،‌به خصوص تماشا كردن اش. در ضمن من تازه وسط اش فهميدم كه چي كار مي كنند كه اسب هاي بي چاره به اين حال و روز مي افتند. سيبيل دار هايي كه نمي دونند،‌ تحقيق هم نكنند چون براي قلب شون ضرر داره. اما اصل مساله اين بود كه تو اين ولايت ما كه سال به سال بارون نمي آد،‌از شانس ما مثل سگ داشت بارون مي اومد. تمام و جود مون خيس شد. ولي اصل دهات بود. يعني دهات آمريكا رو هم ديديم. قيافه ها ي تابلو. خنده دارشون زن ها شون بودند. نمي دونم چه جوري توصيف كنم ولي تيپ كاملا” مشخص بود. خيلي هم خوش تيپ كرده بودند. ولي خوش تيپ بودن دو تا معني مختلف داره وقتي 20 مايل راه مي آيي. تازه يكي از بچه ها كه يه مدتي midwest زندگي مي كرده مي گفت اين ها در مقابل اون ور نيويوركي محسوب مي شند.
و اما شماره ي دو،‌ ماه قرار بود كامل باشه ولي ابر بود. هوا قرار بود بهاري باشه ولي باد به استخون آدم مي وزيد.قرار بود آدم حسابي اون پايين باشه،‌عوض اش چند تا ‍pothead نشسته بودند طبل مي زدند. ولي درياش قشنگ بود. :)


........................................................................................

Friday, April 26, 2002

● Friday, April 26.
Nietzche's "I Need It" Clarification:
Necessity is an interpretation, not a fact.


........................................................................................

Thursday, April 25, 2002

● Thursday, April 25.
Britnall's Law:
If you are given two contradictory orders, obey them both.


........................................................................................

Wednesday, April 24, 2002

● Wednesday, April 24.
Hardin's Law:
You can never do just one thing.


........................................................................................

Tuesday, April 23, 2002

● Tuesday, April 23.
Paul's Positive Approach to Misfortune:
It could have been worse.


● اول اين كه روزي نيست خبري از رسوايي جنسي كليسا نباشه. گفتم خبر،‌درست تر اش اين ه كه بگم اين مساله تو همه ي بخش هاي خبري مطرح نشه،‌ وگرنه چيز جديد اي آدم نمي شنوه. از كاردينال منطقه ي بوستون Bernard Law انتظار مي ره كه استعفا بده،‌ چون سعي كرده كمي در مورد چند تا از كشيش هايي كه از كودكان كليسا سو استفاده كردند لاپوشوني كنه.
دوم اين كه امروز بر خلاف تصميم ام تلويزيون رو روشن كردم و گزارش (بخونيد فيلم هاي به هم چسبيده اي كه بين هر دو فريم اش دوربين 90 درجه تغيير زاويه مي داد) Rosie O'Donnel از پشت صحنه ي Kids' Choice Award . اين موجود كسي ه كه از قبل طرف دار اجازه ي فرزند گرفتن زوج ها (و فكر كنم مجرد هاي) هم جنس باز بوده و اخيرا“ در يك عمليات تاريخي اعلام كرده كه خودش هم lesbian ه. اولين باري بود كه برنامه اش رو مي ديدم و تماشاچي هاش دختر بچه هاي 10-16 ساله و زن هاي خونه دار بودند. مهمون اش كسي نبود به غير از Rob Lowe . براي كساني كه نمي دونند اين هم بايد جالب باشه كه اين بابا يه هنر پيشه ي نسبتا”‌خوش تيپ ه كه چند وقت پيش با يه underage prostitute گرفته بودن اش.
حالا ربط اول با دوم چي بود؟‌ يادم رفت،‌ ولي هر چي بود اميدوار ام خواننده پيداش كنه.


........................................................................................

Monday, April 22, 2002

● Monday, April 22.
Finagle's Law of Scientific Experimentation:
No matter what the result, there is always someone eager to misinterpret it.


........................................................................................

Sunday, April 21, 2002

● مدتي در كار ما تاخير شد. اين ماه فروردين پر از تولد ه. مهم ترين اش خودم. اول با تولد لادن شروع شد. صاف و ساده رفتيم خونه شون و براش يه تلويزيون گرفتيم. البته اول به اش يه نارگيل داديم و يه كارت خيلي باحال. خودش اعتراف كرد كه تا حالا اين قدر سر كار نرفته بود. يه ربع اي سر كار بود و داشت نارگيل ه رو بالا و پايين. البته يه gift receipt هم از best buy بود.(يه مفهوم خوب وقتي براي كسي هديه مي ديد اين امكان رو به اش مي ده كه اگه خواست بره عوض اش كنه بدون اين كه آدم مجبور باشه همراه با هديه، صورت حساب رو هم به طرف بده) من اول فكر مي كردم كه رو اون نوشته يه تلويزيون در كار ه، ولي ظاهرا” فقط يه كد بوده. كلي سعي مي كرد gift receipt رو به نارگيل ربط بده.
بعد از اون نوبت من شد. تو خونه خيلي جا ندارم، بنابراين همه رو دعوت كردم The Cheesecake Factory. يه waiteress ‍آخر بد اخلاق خورد به تور مون. بعدا”‌ فهميديم كه پارتي هاي 7 نفر و بيشتر رو 18% انعام مي كشيدند رو صورت حساب بنابراين خيالي اش نبود. دزد ها! البته واقعا”‌ اولين خدمت كار بي ادب اي بود كه اين جا مي ديدم. براي من نارگيل نگرفتند، فقط يه كارت خنده دار و يه DVD player . امروز سر هم اش كردم. البته چون تلويزيون ام قديمي ه فقط ورودي ه composite داره و مجبور شدم يه RF Modulator بگيرم كه خروجي DVD player رو تبديل كنم. براي صدا هم از بلندگو هاي كامپيوتر ام استفاده مي كنم كه خيلي بهتره. امروز با Raging Bull افتتاح اش كردم. عجب فيلم اي و عجب هنر پيشه اي بوده De Niro .
سوم اين تولد هم امروز بود. يه قايق خنده دار اجاره كرده بود و رفتيم سواري تو Mission Bay ، يه خليج خيلي خيلي قشنگ. براي اون هم يه چيزي گرفته بوديم. اول شروع كرديم به دست اش ده باهاش بازي كردن و طبيعتا” افتاد تو آب. بعد يكي ديگه در آوردند. ولي وقتي باز كرد خالي بود. كلي فيلم بازي كردند ولي خوب باز هم طبيعتا”‌ سومي اي هم دركار بود. خوش گذشت.

----------------

از وب لاگ Douglas Rushkoff :

Not to turn this into the Middle East Blog, but I've had a few more thoughts, thanks to the comments and email of the past few days.

1) I don't think we have any idea what's really going on at any given moment. The leaders playing this out are working on a level we just don't have access to. The 'capture' of the latest Palestinian Fatah leader, Marwan Barghouthi, for example. He's the guy that Israel wants to replace Arafat. They've said this for years. Why take him prisoner? It increases his credibility. This is the way deals are made. But it has nothing to do with the story in the news: "Israel takes Barghouthi prisoner." They could be beating him, tonight. They could just as easily be drinking champagne with him, and toasting Arafat's fall.


2) The game that's going on between Israel and Palestinian's leaders may actually look something like this:


Everyone knows that Israel has to go back to 1967 borders. And everyone knows that the insane (Israeli) settlers of the West Bank would rather die than leave. For Israel to get them out of the settlements, the Israeli army will have to kill a few Israeli Jews. There's just no other way. These people demonstrated their intentions by killing Rabin when he tried to make peace offerings.


But before Israel is going to go ahead and kill Israelis, they want Palestine to go ahead and kill a few Palestinians, first. It sounds a bit mad, at first, but follow the logic. Israel needs to know that Palestine will take care of their crazies - the suicide bombers and angry terrorists who will never ever agree to an Israeli state. And, in return, Israel will remove and, in the process, kill a few of its own crazies.


Some of the disputed territory is basically Jerusalem suburbs. No biggie to let Israel hang on to some of that in return for something else. It's the completely inappropriate and antagonist fortresses in the West Bank that have to go. But whoever it is on the Israeli side that finally agrees to make the full and necessary concessions will have to take some steps against his/her own people. And whoever it is on the Palestinian side that agrees to an Israeli state will have to do the same.


I also want to acknowledge the thoughtful post of a Palestinian to the comments section. It really does mean a lot to me to participate in a forum where you feel welcome to express your views.





........................................................................................

Saturday, April 20, 2002

● Saturday/Sunday, April 20/21.
Lovka's Law of Assembly:
If there's only one way it can go together, you will still find a way to put it together incorrectly.


........................................................................................

Friday, April 19, 2002

Aragorn

Aragorn

If I were a character in The Lord of the Rings, I would be Aragorn, Man of the West, leader of the Rangers who guard the hobbits.

In the movie, I am played by Viggo Mortensen.

Who would you be?
Zovakware Lord of the Rings Test with Perseus Web Survey Software




● Friday, April 19.
Las Vegas Law:
The probability of wining is inversely proportional to the amount of the wager.


........................................................................................

Thursday, April 18, 2002

بخش هشت ام و پاياني منظومه ي كهف الوري اثر احمد محبي آشتياني

عاشقا! بس كن اين نمط، بس كن
پلك خون بار و كلك گوهر بار

اي علي زان خروش و زان غوغا
من يكي بال و پر شكسته هزار

من يكي مورك شكسته كمر
من يكي صعوك گسسته دمار

تو مرا زان ميانه پيدا كن
ترسم ات كور باشم از ديدار

من شبان اي كه آرزو دارم
باشم ات روز و شام خدمت كار

دستك ات بوسم و بمالم پاي
شويم ات گر دهي شعار و دثار

وقت خواب آيد ات بروبم جاي
واكنم خون كشيده ات دستار

فهم من از تو بيش از اين چه شود
خرد ام خرد و چشم و قلب ام تار

سهم من ز آسمان معرفت ات
قدر يك پنجره است زين دوار

بسم اين پنجره است اگر گاه ام
ماه ام آيد كنار ام از اغيار

سدرة المنتهي است لانه ي تو
سوزد ام پر پرنده ي پندار

از بلنداي قاف تا اين پست
ره درشت است و سخت و ناهموار

علي اي جويبار چشمه ي قاف
يك شب اي بر كوير شوره ببار

مهربان باغ بان سبز انگشت
داغ عشق ام به خاك سينه بكار

اي علي اي تو فاء كن فيكون
علي اي دين و كفر را معيار

علي اي مرزبان سر و شهود
علي اي بر سپاه حق سردار

علي اي... اي خدا،‌ چه مي گويم
چند گويم ،‌چه سود بي كردار

چه كنم آرزوي من عمر اي است
تا كنم بيتك اي به پات نثار

حال فيض تو بين و فضل تو بين
كه شده است اين مجيز يك طومار

باز هم دل نمي كنم از تو
ليك بسيار مي شود تكرار

باك عاشق ندارد از تكرار
من تورا عاشق ام هزاران بار

به لطف خدا تمام شد.


● Thursday, April 18.
Murphy's Corollary:
Whenever you set out to do something, something else must be done first.



........................................................................................

Wednesday, April 17, 2002

I'm David!

Which Anne Rice Vampire are you?

by Tera

حالا شما اون سوال آخرش رو بی خيال شيد. ;)


● از سايت فارسی BBC :

گزارش جنجالی

در پی گزارشی كه موسسه هلندی مركز تحقيقات اسناد نظامی درباره نحوه انجام كشتار گروهی مسلمانان در شهر سربرنيتسای بوسنی هرزگوين انتشار داد و طی آن مقامات دولت وارتش هلند هم به دليل عدم انجام وظيفه در جلوگيری از آن كشتار گناهكار شناخته شدند "ويم كوك" نخست وزير هلند، روز سه شنبه استعفای دولت خود را به ملكه هلند تسليم كرد.

در گزارش مورد بحث نقش كلاه آبی های هلندی سازمان ملل متحد كه در سال 1995 ماموريت حفظ منطقه سربرنيتسا را بر عهده داشتند مورد بررسی قرار گرفت.

بنا بر اين تحقيقات رهبران سياسی و نظامی هلند به نحوی شديد مورد اتهام و سرزنش قرارمی گيرند كه نسبت به انجام وظايف خود كوتاهی كردند.

در ماه ژوئن سال 1995 صرب های بوسنی در برابر چشمان سربازان هلندی پاسدار منطقه وارد ناحيه سربرنيتسا شده و 8000 نفر از مسلمانان را قتل عام كردند.

از آن زمان از اين واقعه به عنوان بيرحمانه ترين جنايت بعد از جنگ دوم جهانی در اروپا ياد می شود.

"ويم كوك" نخست وزير هلند كه در آن موقع نيز رياست دولت را بر عهده داشت در سال 1996 موئسسه پژوهش اسناد نظامی اين كشور موسوم به ان.آی.او.دی را مامور كرد تا نسبت به اين خطای سربازان هلندی مامور در واحدهای پاسدار صلح سازمان ملل متحد، تحقيقات كامل به عمل آورد.

پس از گذشت هفت سال كه از جنايت سربرنيتسا، اكنون در نتيجه اين تحقيقات موسسه اسناد جنگی به صراحت مقامات هلندی را تا حد شريك جرم متوجه مسئوليتشان در وقوع چنين کشتاری كرده است.

در اين گزارش از جمله آمده است كه سربازان هلندی بی آنكه از وظيفه و يا محل انجام ماموريت و شرايط كار خود آگاهی كافی كسب كرده باشند به محل ماموريت اعزام شدند و از اين بابت دولت و ارتش مسئول هستند.




● Wednesday, April 17.
Daggit's Declaration:
The key to a totally open mind is total indifference.


........................................................................................

Tuesday, April 16, 2002

● شارون راجع به اردوگاه جنين که IDF چنان وحشی گری ای درش کرده که بعد از يک هفته هنوز درست کسی رو توش راه نمی دن گفته که لانه ی زنبور تروريست ها بوده. طبيعی ه. هيچ دليل ای نداره که اين طور نباشه. کسی که توی يه اردوگاه پناهندگان به دنيا اومده، بزرگ شده و دنيا رو از اون تو ديده، درحالی که نگذاشتند به زمين آبا و اجدادی اش که خالی افتاده و هرسال به زور کمک های 3 ميليارد دلاری آمريکا توش خونه می سازند برای يه مشت کسايی که هيچ کاری اون جا ندارند غير از مسموم کردن هوا و تير اندازی به عرب هايی که باد کلاه شون رو به چند مايلی شون انداخته واقعا براش لذتی بالاتر از اين نيست که شهيد بشه و چند تا از اين ها رو هم با خودش ببره. به نظر می رسه که خود مفهوم مذهبی شهادت هم فقط يه کم به شون بيشتر جرات بده وگرنه هر کسی در همچين شرايط ای جون براش بی ارزش ه. هيچ هم براش مهم نيست که من و شما و بقيه ی دنيا چه فکری می کنند. مسوول سرنوشت اش خودش ه و خودش. من و تو هم اگه خيلی اون برامون اهميت داشت الان وضع اش اين جوری نبود. کم کم برام قابل باورتر می شه که بعد از ماجرای 11 سپتامبر اون فيلم ه واقعی بوده. دنيا فراموش شون کرده، بذار آتيش دنيا رو برداره. چند وقت پيش، قبل از اين که اوضاع اين جوری بالا بگيره، مشابه همين حرف ها رو به يکی از دوستام که مخالف روند صلح-سازش عرفات بود می زدم. اگه تصميم گرفتند صلح کنند، سرنوشت خودشون ه. می گفت که مساله شون فقط ملی نيست. به اش می گفتم مساله ی ما هم هست ولی انصافا کدوم مون مثل آدم به شون کمک می کنيم که ازشون توقع داريم هم چنان کاری که به مذاق ما خوش می آد بکنند؟ کدوم يکی از شکم گنده های عرب و ايرانی -امثال خودم- غير از معاشقه با آمريکا و لاس زدن تو سازمان ملل وقتی دارند سلاخی می شند کاری می کنند؟ نمی دونم، زبون قاصره. در ضمن اسراييل هميشه دست بالا رو تو افکار عمومی دنيا و خصوصا آمريکا داره، چه روزی يه بمب گذاری استشهادی-انتحاری انجام بشه چه روزی يه گور دسته جمعی پر کنند. اردوگاه جنين رو هم تله های انفجاری فلسطين ای ها به اون روز در آورده، نه نارنجک هايی که اسراييل ای ها تو خونه ها می انداختند و نه حمله ی بولدوزری که شارون شخصا 30 سال پيش تو اردوگاه غزه برای اولين بار به دنيای جنگ معرفی کرده بود.


● Tuesday, April 16.
Carsten's Theory of Consumer Products:
If it's simple, easy to work with, and economical, expect the price to go up.


بخش هفت ام از منظومه ي كهف الوري اثر احمد محبي آشتياني

خار در چشم و استخوان به گلو
تيغ بر فرق و سينه پر آزار

با چنين حال در صف محشر
مي شتابد به پيش همچو شرار

ملكي همچو كوه بسته كمر
در يمين و دگر ملك به يسار

صوت بشكوه شان چو نعره ي رعد
لرزه افكنده توفش اين جار

المسمّي بحيدر الكرّار
ها علي علي، حذار حذار

هر طرف مي كند نگه، جمع اي
رو بپوشند از خجالت كار

تفت دوزخ بجوشد و غرد
صوت هل من مزيد را به كرار

ليك، حاشا ز مهرباني او
گويد اين گونه نرم زمزمه وار

ما مناك و خطبك يا نار
انا خير الوري و برّ البار

انا زوج البتول،‌ اتعرفني
فسلاما” و باردا” يا نار

قالع الباب ان افتحوا الابواب
جنّة الخلد مامي الخيار

عرضها الارض و السموات
انا مولاكم،‌هو الغفّار


........................................................................................

Monday, April 15, 2002

● ما بازی اول مون رو انجام داديم و به نتيجه ی 4-4 مساوی رسيديم. يعنی اول 3-0 جلو افتاديم. بعد 3-4 عقب. آخر هم در دقيقه های پايانی طی يک حرکت بی نظير از اين جانب گل تساوی رو به ثمر رسونديم.


● Monday, April 15.
Blackwell's Audit Principle:
The tax audit will occur for the year of your biggest error.


........................................................................................

Saturday, April 13, 2002

بخش شش ام از منظومه ي كهف الوري اثر احمد محبي آشتياني

از افق تا افق كشم بر دوش
فلك ام گو ببار تير ببار

تا علي دارم از تو باك ام نيست
عزم پيكار داري اي غدار؟

بازوان ام هنوز برجاي است
خم شده ات گرده،‌ بشكند ناچار

گويم ات كيست؟ آن كه روز ازل
چون تو تن مي زدي، كشيد آن بار

قدر او گويم ات؟ كمر خم كن
فضل او بشمرم؟ ستاره شمار

وصف روي اش كنم؟ قمر بشكر
جاي او؟ خود تو را ست قطب مدار

نقطة تحت باء بسم ا...
نور الانوار، معدن الاسرار

خاطبوه العلي بالالسن
ام تري فوقه العلي ( الاولي؟؟) الابصار

ها علي بشر، و كيف بشر
ربه فيه اجمل الاظهار

علّّم ا... آدم الاسماء
فبنور اسمه انطوي الاوتار

بهر بخش است او به آتش و باغ
همه بر حكم حاكم قهار

به اميد خدا ادامه دارد.


● Saturday/Sunday, April 13/14.
Jerry's Law:
Just because everything is different doesn't mean anything has changed.


● ويديوی In the End از Linkin Park . يه سايت سينمايی. مقاله ی چومسکی راجع به وضع خاورميانه.برنامه ی HFSS . چت رو ICQ . و حالا هم blogger.com . اين وضع desktop می ه.


● من برگشتم و چه دل گرفته. امروز نشسته بوديم و با دو تا از بچه هاي مدرسه راجع به اومدن ها مون و چيزهايي كه پشت سر گذاشتيم صحبت مي كرديم. من ياد دوندگي ها و لذت هاي روزهاي آخر افتادم. ياد تمام پياده روي ها تو گرما. ياد فشار اعصاب. ياد شب آخر زنگ زدن و مردم رو براي خداحافظي از خواب بيدار كردن. ياد زار زار گريه كردن ام اون دم آخر قبل از كنترل پاسپورت. چه طوري ممكن ه يادم بره كه من اي كه اشك ام در نمي آد و تنها باري كه به خاطر داشتم كمي گريه كرده باشم شايد ده ساله گي يا كم تر يك شب از هيچ جا يك هو ترس از جهنم برم داشته بود. نشستم بغل ساغر و زار زدم.
حالا اينجام و نمي دونم.پشت سرم فرق كرده وخيلي چيزها مثل قبل نيست. چه چيزهايي كه از دست دادم و با برگشتن ام هم به دست شون نمي آرم. چه چيزهايي كه به دست آوردم و تجربه كردم كه ترك شون خيلي سخت ه. ديگه شونه ي ساغر اون جا نيست و براي آغوش مامان و دست هاي سپيده هم نقشه كشيده. نه اين كه موندن ام جلوي فروريختن محيط راحت و نرم ام رو مي گرفت، ولي...
شهرام از روزهاي آخرش مي گفت كه برفي بودند وصبح مي رفته بيرون و شب بر مي گشته،‌ از تصميم اي كه براي زندگي ش گرفته بوده و بعد نگفت كه چه جوري همه چيز رو به هم ريخته. از عموش كه انتظار نداشته موقع رفتن اش گريه كنه،‌ و لادن از مهموني هاي خداحافظي متعددش و باز هم گريه.
نمي دونم. چند روز ديگه 23 سال رو پر مي كنم و احساس پيري مي كنم. شايد به اين دليل كه با آدم هاي 27-28 ساله ي مذكور به اين راحتي ارتباط برقرار مي كنم. شايد به اين دليل كه هميشه عجله داشتم تو زندگي م. شايد چون از سن اون ها انتظار دارم كه بيشتر از من بدونند با زندگي شون مي خوان چي كار كنند، در حالي كه فرق اي احساس نمي كنم و اين اذيت ام مي كنه. مي ترسم به خودم تلقين كنم كه 23 سال سن زيادي نيست و وقتي به 27 سال مي رسم همين جا باشم. شايد بايد به خودم تلقين كنم كه گالوا اسطوره بود و من آدم ام. نه اين كه اصلا“‌ قياس معني داشته باشه،‌ ولي تلقين معني داره.
23 سال كم ه يا زياد؟‌ كلا”‌ مي گم.


........................................................................................

Friday, April 12, 2002

● Friday, April 12.
Linton's Law:
Growth is directly proportional to promises made. Profit is inversely proportional to promises kept.


........................................................................................

Thursday, April 11, 2002

● Thursday, April 11.
Ellis's Law:
Progress is the exchange of one nuisance for another.


........................................................................................

Wednesday, April 10, 2002

● Wednesday, April 10.
Rule of the Classroom:
When you don't know the answer to a question you will be called upon to answer it.


● يه معذرت خواهی از کسانی که می آن اينجا و با کم بود مطلب خوندنی مواجه می شند. مشغول خريد يه لکنتی هستم، البته در واقع الان مشغول کارهای بعد از خريد هستم. واسه همين هم حواس ام پرت ه هم وقت درست و حسابی ندارم. به بزرگی خودتون ببخشيد.


........................................................................................

Tuesday, April 09, 2002

بخش پنج ام از منظومه ي كهف الوري از احمد محبي آشتياني

نو شوم نو،‌ چو رعشه ي تن خاك
زير نرماي بارش آذار

نو شوم نو، چو دانه ي برف اي
كه مي افتد به گيسوي جوبار

نو شوم نو، چو شبنم اي كه دمد
بر گل ياس در پگاه بهار

هم چو شبنم كه مي فتد بر او
عكس خورشيد و انجم و اقمار

هم چو شبنم به پشت كوچك من
آسمان بي ستون شود ستوار

هم چو شبنم به سينه مي گيرم
نه فلك را، نه است يا كه هزار

ز افق تا افق كشم بر دوش
فلك ام گو ببار تير ببار

به اميد خدا ادامه دارد.


● اين يکی رو هم که اصلا مخصوص خودمون گفتند:
Tuesday, April 9.
Cain's Concern:
For every business activity there is an equal and opposite government regulation.


بخش چهارم از منظومه ي كهف الوري از احمد محبي آشتياني

ذوالفقار از نيام بيرون كن
بغض چركين ام از گلو بردار

اي علي زخم كهنه اي دارم
تو نداري كه دارد ام تيمار؟

چنگ زن،‌ خرد كن مرا ستخوان
سينه بشكاف و قلب بيرون آر

پس به برفابه اي به تشت بلور
زنگ دل آب ده دم اي، بفشار

يله كن پنجه، جان ام از حلقوم
بركش اين رنگ رنگ پر زنگار

تار و پودش يكان يكان بگسل
همه از هم بدر، دمار دمار

آهنين مشت سخت دار و بكوب
پس مرا قطعه قطعه كن صد بار

قطعه اي را به داغ زار كوير
لخته اي را به آب شور بحار

تكه اي را به قله ي كوهي
تكه اي را به دره هاي كبار

ديگري را به كنج نخلستان
ديگري،‌ چاه ناله ي خون بار

پس به اذن خدا چو ابراهيم
ادعني يأتينك الأطيار

نو شوم نو، اگر تو ام خواهي
ديگر ام كن به ديگر ام مسپار

به اميد خدا ادامه دارد.


........................................................................................

Monday, April 08, 2002

● Monday, April 8.
Political Precept:
Any economic downturn will be blame on the policies of the previous administration.


● Saturday/Sunday, April 6/7.
Thornley's Law:
What we imagine is order is merely the prevailing form of chaos.


........................................................................................

Sunday, April 07, 2002

● امروز رفتيم 13 به در. حالا يه خورده با تاخير. كلي هم خوش گذشت. بر عكس لامپ شكايتي هم نداشتيم. هر چند كه با هر كي حرف مي زنه از ايراني هاي جنوب كاليفرنيا بدتر مي گند(بد گفتن راجع به همه كه default ه (يه پرانتز ديگه: موافق يا مخالف بودن من رو هم بگذريم)) ما سرمون به خودمون بود و بيشترش رو فوتبال بازي مي كرديم كه مثلا”‌ قرار ه قهرمان بشيم. كلي برنامه هاي ديگه بود. بازي براي بچه ها و DJ براي بزرگتر از بچه ها. خيلي برنامه ي مناسب اي بود حالا بگذريم از اين كه به خاطر محرم سعي مي كردم زياد طرف نامربوطه نرم،‌ ولي بايد اعتراف كرد كه با استاندارد هاي اين جا خوب بود. هفته ي پيش هم يك شنبه لابد به مناسبت روز جمهوري اسلامي تو Irvine(فرض بفرماييد تهران و كرج، همون فرض رو بفرماييد Los Angeles و Orange County به مركزيت Irvine ) ملت عظيم ترين پارك شهر رو پركرده بودند. و البته فقط نشسته بودند رو زمين و سيزده شون رو در مي كردند. كل برنامه ي اين جا به روايت دوستان خيلي سرگرم كننده تر بوده. بگذريم اين ها اين برنامه ي پر و پيمون رو از كلي قبل ريخته بودند و يه عده گير داده بودند كه اين يك شنبه سيزده ام و نيست و چرا به خاطر يه اتفاقي كه 1400 سال پيش افتاده سيزده به در به اين اهميت كه اگه راس روز سيزده ام برگزار نشه بر سر تمام عالم نحسي نازل مي شه اين ور و او ور مي كنيد. چه عرض كنم خلاصه اين ها هم گفته بودند كه به هر حال يك شنبه ي گذشته سيزده ام نبوده و غيره. جالب ه. كاري ندارم كه اگه هم اون موقع برگزار مي شد فوقش كساني كه يه خورده بيشتر به خودشون سخت تر مي گرفتند فقط نمي اومدند و تعداد آدم ها كم تر مي شد و خوب احتمالا”‌ اين social event ه موفق تري بود ولي بعضي ها به يه چيزي كه به وضوح نكته ي مثبت اش همراهي مردم در برگزاري يه پيك نيك در طبيعت ه و حالا احتمالا”‌ اهميت روز دقيق اش در گره زدن سبزه توسط كساني ه كه دل شون مي خواد كه سال دگر، سيزده به در،‌ خونه ي شوور، بچه بغل،‌ اين همه اهميت مي دن كه حاضر اند احساسات و عقايد ديگران رو زير آتيش بگيرند. اين هم از آزاد انديش شدن ما هاست. مثل همون قصه ي پينك فلويديش. اون قدر ليبرال مي شيم كه اگه كسي به هر دليل اي از يه چيزي كه ريشه در عقايد اي كه زير پا گذاشتيم حمايت كنه بايد سنگسار ش كنيم. يه مثال ديگه اش هم حكومت زياده از حد ليبرال تركيه است كه شايد قصاب (به زعم خودشون)‌ اروپا محسوب مي شند. قتل عام يك و نيم ميليون ارمني و قصه ي هميشه عجيب و غريب كردها.


بخش چهارم از منظومه ي كهف الوري اثر احمد محبي آشتياني

گر ز كوي ات گريختم بسيار
جز به كوي ات نمانده ام به قرار

دست بگشا علي به داد ام رس
يك دمي نيز بر سرم بگذار

مي چي ام تا چشم شرنگ فراق
من كي ام تا كشم چنين آزار

من كه؟ يك ذره مانده ام تا هيچ
تو كه؟ يك پرده مانده تا دادار

تو كه رفتي بگو كه تا به كجا
رفت يك مشت خاك بي مقدار

اي علي! جمله عقل و چشم اي تو
گول كوري به خويش وا مگذار

چهره اي از وجود خود بنما
كه شدم از وجود خود بيزار

كوهسار خدا! پناه ام ده
دارم از خود شبانه عزم فرار

تو مگو كهف جاي اصحاب است
مي شناسم سگي كه خفت به غار

به اميد خدا ادامه دارد.


● يه چيزي تو دانش گاه ما هر ثلث برگزار مي شه به اسم: Intramural Sports . ايده اين ه كه هر كي دل اش مي خواد تو ورزش هاي اون ثلث (بله،‌ ما به جاي ترم،‌ ثلث داريم. پوست مون رو هم مي كنه) تيم مي ده و شركت مي كنه. ما هم زد به سر مون و فوتبال داخل سالن شركت كرديم. حتما”‌ همه هم مي دونند كه اين جا تنها جايي تو دنياست كه فوتبال رو با دست بازي مي كنند. اين اي كه ما شركت كرديم رو به اش چيز ديگه اي مي گند. در هر صورت افتاد گردن من كه برم ثبت نام كنم و در جلسه ي كاپيتان ها شركت كنم. فقط حدود 36 تا تيم تمام مرد اومده بودند در حالي كه 1. اين جا فوتبال زنان خيلي بيشتر طرف دار داره تا مردان و 2. همون زنان اش هم اون جوري شلوغ نيست. يه تعدادي هم تيم زنان اومده بودند (‌تيم زنان دانش گاه ما چندين سال متوالي قهرمان division شون مي شند) و ساعت بعد از ما تيم هاي coed جلسه داشتند (i.e. مختلط)‌ با خودم فكر كردم تو مملكت ما 1. هيچ تربيت بدني اي به فكرش نمي رسه همچين مسابقه ي مفرح غيررسمي اي رو برگزار كنه(مختلط اش رو شرمنده ام،‌ همون اندروني و بيروني اش رو عرض كردم) 2. با اين كه همه فوتباليست اند و فوتبال ورزش اول ه،‌ اگه هم مسابقه مي ذاشتند نصف اين تعداد هم پيدا شون نمي شه. 3. با كمال ناباوري به هم ديگه نگاه مي كنيم كه چرا تيم هاي ملي و باشگاهي با ادعايي كه گوش فلك رو كر مي كنه،‌ يكي پس از ديگري گند مي زنند.


● در باره ي اين چي فكر مي كنيد؟ به نقل از WB local news:
"... a possible civilization clash between the Arab world and the United States ..."


........................................................................................

Saturday, April 06, 2002

بخش سوم از منظومه ي كهف الوري از احمد محبي آشتياني

نام او بر زبان نيارم راند
ياد او هم به دل مرا دشوار

او كه چشمان آشنايي داشت
او كه بيمار بودم او بيدار

او كه دستان مهرباني داشت
او كه غم بار بودم او غم خوار

بوي او رشك نرگس آذر
روي او نوگل هميشه بهار

گر بيايد صداي پايش را
مي شناسم ز دور يا از بار

كلبه ي كوچك دل ام باز است
باز مي لرزدش در و ديوار

سر درون آورد به خانه ي دل
كه: كسي هست تا دهدمان بار

گر در آيد به ديده مي بيند
ليس في الدار غيره ديار

گر درآيد به خويش مي مانم
يك دمش اشك مي فشانم زار

همه تن چشم مي شوم اما
همه بر هم نهاده خجلت بار

رو ندارم كه بنگرم در چشم
چشم بر پاي مي كشم بسيار

گويم اش دير كردي اي دلبر
گويم اش پير گشتم اي دلدار

اي علي من تو را نييم پيرو
تو مرا نيز نيستي سالار؟

به اميد خدا ادامه دارد. راستي من بعد از 3 روز تازه دقت كردم كه دارم به قصيده مي گم مثنوي. ببخشيد. هر چند نتيجه ي اخلاقي دردناك تر اين كه هيچ كس اين ها رو نمي خونه،‌ چون هيچ يادآوري اي دريافت نكردم.



........................................................................................

Friday, April 05, 2002

● Friday, April 5.
Law of Highway Construction:
The most heavily traveled streets spend the most time under construction.




ادامه ي منظومه ي كهف الوري از احمد محبي آشتياني

عمر من يك شب زمستاني
بخت من خواب، من برش بيمار

روز و شب اوفتاده بر جان ام
اين يكي هار، آن يكي كفتار

روزها بر بر ام بگو بربر
شام ها بر سر ام بگو تاتار

ساعتي نيست بگذرد بر من
كه نكوبم طپانچه اي به عذار

نوك تيري است بيخ حنجره ام
برگشايم چو ديدگان اسحار

شام تا وقت خواب مي بينم
به گلو رفته تا پر سوفار

شب همي باز پس برون كشم اش
بر من اين است دور ليل و نهار

سر بر آورده يك دو موي سپيد
يك دو روز دگر شود بسيار

گر جواني چنين رود كه رود
بو كه پيري نبيندم رخسار

ملك الموت سر رسد گويم
هي! زهي! دير آمدي هش دار

جان؟‌ بگو چيست تا بدانم نيز
روح؟ شايد بجويي از بازار

دو ملك گر به گور گرد آيند
تن زنم از شنيدن و گفتار

گر دمد صور تا كه زنده شوم
گويم اش بس،‌ كشيده ام يك بار

هيچ كس را سخن نخواهم گفت
مگر آن بت بيايد ام به كنار

به اميد خدا ادامه دارد.



........................................................................................

Thursday, April 04, 2002

● امروز صبح جی-دابليو راجع به وضعيت فلسطين يه سخنرانی کرد که جالب بود و در عين حال رويتر خبر می داد که تانک های اسراييلی وارد هفت امين شهر تشکيلات خود گردان که Hebron (معادل عربی اش رو نمی دونم) باشه شدند و تنها شهر مهمی که هنوز نريخته اند توش Jerrico (اريحا) است. (چه قدر تاريخ تو اين يه وجب جا ريخته. شهر هايی که اسم ها شون تو قديمی ترين قسمت های تورات اومده، و الان در حالی که سرتا ته جمعيت و مساحت شون اندازه ی شايد يه شهر کوچيک ايران يا اروپا نمی شه توجه همه ی دنيا رو به خودشون جلب کردند و به جای بوی شکوفه های ليمو ازشون بوی آتش و خون بلند می شه. حتی اگه بقيه ی شهر های يهودی نشين رو هم بذاريم کنارو فقط خود کرانه ی باختری رو در نظر بگيريم. اصلا ارض موعود يهودی ها همين کرانه ی باختری ه با بيت المقدس( Jerusalem ، اورشليم، شهر سلام، وادی صلح، فرنگی ها به اين می گند: irony) در قلب اش) جالب از اين نظر که مردک بعد از گند کاری چند روز پيش اش در Easter حرف از قطع نامه ی 1402 (؟؟) و از اون هم عجيب تر و غير منتظره تر از متوقف شدن شهرک سازی يهودی ها تو کرانه ی باختری می زنه. ظاهرا کشور های عربی حسابی شلوغ شده. حرف از ايران و سوريه هم زد. خدا لعنت کنه اون حرومزاده ای رو که تو اين وضعيت کشتی اسلحه می فرسته. متاسفانه هيچ بعيد هم نيست که نتيجه ای که می خواسته بگيره: به خاک و خون کشيده شدن مملکت، از دست رفتن جون جوون ها، و احيا و ادامه ی مکيدن خون مردم توسط خودش. خدايا خودت نظری بنداز.



● Thursday, April 4.
Ed's Law of Radiology:
The colder the X-ray table, the more body you are required to place upon it.

يه کم، يا شايد بيشتر، اين ها دارند بی مزه می شند، اميدوار ام که خوب تر هاشون تو راه باشند.



........................................................................................

Wednesday, April 03, 2002

منظومه ي كهف الوري. از احمد محبي آشتياني

اي فلك شست، از كمان بردار
بس كن از تير، كشته ام بر دار

اين نفس نيست رفتن روح است
اين بدن نيست، تل خاك و غبار

سربلند ام ولي به بند صليب
برقرار ام وليك بر مسمار

چه زني تير خير خير مرا؟
كشته ام كشته، مرده ام مردار

مردمان از فلك گهر چينند
سهم من تير از كف جبار

مردمان شادمان و من خاموش
همه در خند خند و من غم بار

سر به آب آورم خورد بر سنگ
با هوا مي روم فتم در نار

لب به مي مي برم شراب حميم
قصد گل مي كنم نصيب ام خار

گل ام، اما خليده در معبر
كعبه ام،‌ دستگرد پوچ قمار

مثل ماه ام كه پشت ابر رقيق
در شبي خوش چو باره اي رهوار

تند تر هر چه مي روم در جاي
ديرتر مي رسم ولي تا بار

به اميد خدا ادامه دارد.



● آخ که چه قدر دل ام برای يه ای-ميل از يه نفر لک زده. :((


● يه سر زدم به وب لاگ دفتر سپيد و يادداشت 23 مارچ اش رو خوندم. به نظرم جالب و کم و بيش معنی دار اومد. يه چيز ديگه هم نوشته بود به اين مضمون که وب لاگ ها هم فارغ از جنسيت نويسنده شون زن و مرد دارند. البته ادعا می کرد که اصولا طبيعت وب لاگ به زن بودن نزديک تره. چرا؟؟


● Wednesday, April 3.
Finagle's Law:
Once a job is fouled up, anything done to improve it makes it worse.



● فرض بفرماييد يه چيني كه تازه دو روز ه كه وارد مشهد شده از شما كه اصفهاني هستيد (دقت كنيد كه اصفهاني بودن شما مهم ه) به زبان شيرين فارسي بپرسه:‌ شما آلماني هستيد؟ خوب اين تقريبا”‌ شاهكاري بود كه من امروز زدم. اول كه براي اولين بار سر كلاس جلسه ي اول ترم رفتيم و استاد دو در مون كرد. عين ميهن عزيز اسلامي و دانشگاه بي نظير شريف. اما بعدش داشتيم لخ و لخ بر مي گشتيم سمت ساختمون هاي مهندسي كه لهجه ي اين دختره توجه ام رو جلب كرد. من هم كه بعد از يك عمر ! زندگي پربار در ينگه دنيا به خيال خودم نه تنها لهجه هاي مختلف انگليسي رو از هم تشخيص مي دم،‌ بلكه از انگليسي حرف زدن ملت مي تونم مليت شون رو تشخيص بدم،‌ از اش برگشتم يك كاره پرسيدم:‌ شما آلماني هستيد؟ با عرض معذرت كاشف به عمل اومد كه مال تگزاس ه. اهميت اصفهاني بودن اش هم همين جا ست،‌ چون تگزاسي ها هم مثل اصفهاني ها و حتي شايد بيشتر نسبت به ايالت شون غرور دارن. لهجه شون هم كاملا”‌براي كسي كه يك بار شنيده باشه (مثل من،‌ از اين به بعد)‌ قابل تشخيص ه. يه چيز با مزه اي كه راجع به انگليسي صحبت كردن شون به ام گفت اين بود كه به نوعي ضمير دوم شخص جمع دارند و از yall=you+all استفاده مي كنند.( و البته اين رو هم ياد آوري كرد كه بيشتر زبون هاي "sophisticated" اين ضمير رو دارند :)‌ چه عرض كنم؟؟ :) )


........................................................................................

Tuesday, April 02, 2002

● خبر جديد اين که pinkfloydish به ما هم لينک داده. جا داره در همين مکان ازش تشکر کافی رو بکنم:). اولين کسی ه که من رو از نزديک نمی شناسه و تحويل مون گرفته. دستش درست. البته جناب شهرزاد خانوم و حضرت آقا جلال قبلا اظهار لطف فرموده بودند.


● Tuesday, April 2.
Law of Money Dynamics:
A surprise monetary windfall will be accompanied by an unexpected expense of the same amount.



........................................................................................

Monday, April 01, 2002

● دو تا فيلم. يکی بن هور يکی ده فرمان. هر دو تاريخی. هر دو برنده ی اسکار های مختلف. يکی مربوط به زمان پيغمبر دست کم 60% مردم آمريکا يکی مربوط به زمان پيغمبر فوق اش 10%. يکی به ذکر مصلوب شدن و عروج مسيح (به روايت خودشون) می پردازه يکی به ذکر رنج قوم يعقوب و هجرت شون به سرزمين موعود.
دوتا موقعيت. يکی عيد معراج مسيح ( Easter ) مقدس ترين عيد مسيحی ها (به روايت خودشون) يکی بحران و جنگ در فلسطين.
عصر يک شنبه. فيلم سينمايی تلويزيون چی می تونه باشه؟



● Monday, April 1.
The Telephone Information Axiom:
An easy-to-remember phone number is given only when you are prepared to write it down.



........................................................................................